دل نوشته های من

آنکه هر دم مرا کاری بود رفیق  شفیقم بود ،آنکه در سرما و گرما مرا حافظ بود،آنکه لحظه لحظه به دنبال افتخاراتم بود ،آنکه صبح  تا شام خود نیاسایید تا من بیاسایم  ،آنکه در اوج جوانی پهلوان و مردم دار بود ، آنکه با خدا بود و با غیر خدا هیچ نبود ،پدر بود که حالا غروب کرده و تاریکی آن نمایا ن است . آن غروب تاریک چرا آمد؟ آن لحظه غم بار چگونه شروع شد؟ چرا این همه درد ؟ چرا این همه زجر ؟ آیا سر انجام همه انسانها این گونه است ؟ یا یه مرگ ناگهانی ؟ چرا نباید انسان موقع مردن لا اقل آگاهانه بمیرد و با خدای خود خلوتی آرام داشته باشد؟در حیرتم ! آیا انسانی که سالها در بستر بیماری است دارد عذابها ی آخرتش را اینجا میکشد ؟ آیا خدا دارد اطرافیان او را محک میزند تا  خودشان را نشان بدهند ؟ ایا تحمل  این لحظه ها برای آنان امکان دارد  ؟آیا این امتحان الهی برای فرزندان  است ؟غروب روز 6/5/94 غم بار ترین  لحظه زندگیم بود.نور شب هایم ، پشت و پناهم، همدمم، حافظم، و راهنمایم ، پدرم بود ، پرید . پر زد و رفت . رفت که دیگه نیاید . رفت تا مرا با کوله باری از غم تنها گذارد . با خاط دل نوشته های من...ادامه مطلب

دل نوشته های من...

بابای خوبم رفتی تا غم دوری  تو دلم را پاره بکند

با خاطراتت چه کنم .دیدنشان دل را از درون  پاره میکند

کاش آن لحظه جان دادن می تونستم درمانت شوم

پیش رب در آن زمان مرغ  پریشانت شوم.

دل نوشته های من...

کاردستی

دل نوشته های من...

دل نوشته های من...ادامه مطلب

  نام و نام خانوادگی:                          اداره آموزش و پرورش شهرستان سایری نام پدر:                                آزمون علوم تجربی نوبت اولدبستان:                          تاریخ: ......./10/1394         1 اگر یک پارچه را با قیچی ببریم کدام یک از خاصیت های آن تغییر می کند. جنس                            اندازه          رنگ       & دل نوشته های من...ادامه مطلب

امروز بعد روزها سری زدم به وب خودم .خیلی خوشحالم

دل نوشته های من...